چهار سال و چهار ماهگی دردونه ی من
سلام به دختر ناز من،
بالاخره فرودین ماه هم تموم شد.. عجب ماه عجیبی بود برامون! هر چقدر که دو هفته ی اول خوش گذشت و زود تموم شد، دو هفته ی آخر خیلی بد بود و به اندازه ی یه ناه طول کشید😐!
بعد از تعطیلات، هنوز خونه نرسیده بودیم که مورد حمله ی ناجوانمردانه ی کک ها قرار گرفتیم😭! بعد هم که دیگه ویروس های عزیز ما رو مهمون کردن و دو هفته همه مریض بودیم. دو روز اول تب بالا، بعد هم دیگه سرفه های شدید😦!
خدا رو شکر تو زود خوب شدی و یه هفته ای هست که داری میری ژیمناستیک😊
مثل قبل عاشق ژیمناستیکی و روز شماری میکنی واسه کلاست😊
راستی برات نگفتم عشق مامان، تو بهمن ماه "۹۶" بود که یه مسابقه تو شهرک برگزار شد و تو، تو رده سنی ۴ تا ۶ سال، بین اونهمه بچه اول شدی و خیلی عااالی بودی😊
نمیدونی چقدر اونروز حس خوبی داشتم و افتخار کردم بهت... امیدوارم روزبه روز موفق تر شی و پیشرفت کنی عزیز دلم❤😍😙
امروز برات چند تا عکس خوشکل آوردم از یه شهرک گردی سه نفره.. که البته روشایی چون خوابش میومد، کلی غر زد ولی همین که تو شروع کردی با کالسکله چرخوندنش خواب رفت و کل راه، توی کالسکه خواب بود😊.
قربون اون نگاهت نفس من🍃❤
عشق❤❤❤
خوشتیپ کی بودی تو آخه❤
راستی این لباس خوشکل که پوشیدی رو مامان جون با کلی عشق برات دوخت... که البته ستش رو هم واسه روشایی😊😙